
چندروز پيش نوشته كوتاهي از چند استاد ارتباطات در رونامه ها توجهم را جلب كرد كه خبر از بيماري
استاد "حسين قندي" ميداد. خبر ناگواري بود اما شيرين از اين باب كه ياران را به همدلي مي خواند
وبشارت تشكيل جلسه اي به پاسداشت استاد قندي.
هروقت اسم "استاد قندي" را مي شنوم ياد "احمد رضائي "مي افتم !
عجيب آنكه آن روز نيز همزمان خبر درگذشت احمد رضائي هم منتشر شد. تلاقي اين دو اسم در ذهنم
من را به خاطره اي از دوران آموزش وتحصيل برد.
سال ۱۳۷۶ دوره نهيه كنندگي راديو وتلويزيون را در ساختمان باز آموزي صداوسيما در تقاطع فاطمي وامير
آباد مي گذرانديم.
سال ۱۳۷۶ دوره نهيه كنندگي راديو وتلويزيون را در ساختمان باز آموزي صداوسيما در تقاطع فاطمي وامير آباد مي گذرانديم.
حسام الدين آشنا يكي از اساتيد مابود.آن روزها حجه الاسلام والمسلمين بود وبا لباس روحانيت
سركلاس حاضر ميشد.ظاهراًمسؤليتي در وزارتخانه اي داشت وبسيار جدي بود همه دانشجويان از
اوحساب مي بردند به جز يكي دونفري كه كله شان بوي قرمه سبزي مي داد ودرآن روزهاي پر التهاب
دانشجوئي با بحثهاي خود وحمايت از جنبش دانشجوئي استاد را مكدر مي ساختند ودست آخر باعث
شدند استاد تدريس به ما را نيمه تمام رها كند و افتخار شاگردي را ازما بگيرد.
همه آنچه نقل مي كنم مربوط به زماني است كه استاد آشنا ملبس بودند ودرخدمت دولت ، هر چند آن
زمان نيز بهترين درسها را به ما مي دادند؛اصولاً ايشان هميشه يك معلم خوب هستند.
آن روزها خبر پناهندگي پسر برادر محسن رضائي به آمريكا موجهاي منفي زيادي درجامعه به راه انداخته
بود ومطبوعات به خصوص رسانه هاي معاند مانور زيادي بر روي اين خبر مي دادند.
درست در اوج اين مطالب بود كه استاد آشنا بحث جالبي را دركلاس درباره شايعه وچگونگي تهيه
وتنظيم خبر به نقل از استاد قندي برايمان نقل كرد وبراي تكميل آن نوشته اي را به ما داد كه استاد قندي
در يكي از روزنامه ها ـبه گمانم روزنامه جامعه ـ به چاپ رسانده بود. كه عجيب به درد اتين روزها مي
خورد.
حسين قندي در آن نوشته از نحوه اطلاع رساني مطبوعات داخلي درباره اين خبر مهم انتقاد كرده بود
ونوشته بود كه چگونه مي توان به وسيله انتشار اطلاعات صحيح وبرنامه ريزي شده حتي در موضوعات
پيچيده مانند داستان پناهندگي فرزند محسن رضائي به آمريكا ابتكار عمل را در جريان خبري به دست
گرفت ورسانه هاي دشمن را آچمز كرد.فرق نوشته استاد قندي با بقيه نوشته ها در اين بود كه ايشان
فقط به انتقاد از نحوه پوشش خبري اكتفا نكرده بودند ودر پايان نوشته خود نمونه اي از تنظيم خبر درباره ا
حمد رضائي را براي آموزش خبرنگاران وهمكاران مطبوعاتي آورده بودند.
آن موقعها اينترنت به اين شكل رايج نبود والا مي توانستيم عين مطلب را دراينجا بياوريم .روزنامه ملت ما
ديروز يك صفحه خود را درباره حواشي خبر مرگ دلخراش احمد رضائي به چاپ رسانده بود.كه مهمترين
آنها نوشته اي بود با عنوان :پيدا وپنهان زندگي احمد رضائي .
ظاهراً اين نوشته قصد بيان ناگفته هائي از زندگي آن مرحوم را داشت تا شايد اطلاعات جديدي در باره
اين جوان به ذهنهاي جستجوگر بدهد .اين مطلب اگرچه حاوي اطلاعات تازه اي مانند دوران طلبگي
مرحوم احمد رضائي بود اما به نوعي تنظيم شده بود كه سؤالات تازه اي را به وجود مي آمرد كه به دامن
زدن شايعات مي انجاميد. دراين پست قصد نقد اين نوشته وبازگوئي مطالب جديدي در اين باره ندارم اما
فقط افسوس مي خورم كه چرا هنوز آمادگي كنترل جريان خبري در موارد اينچنيني را نداريم و با خودم
مي گويم كاش استاد قندي مي توانستند يك بار ديگر درباره اين سوژه درسهاي جديدي به ما بدهند.
علیرضا دباغ